معنی هالو گیر آوردن
ضرب المثل فارسی
ضرب المثل هالو گیر آوردن در مورد افراد زودباور و ساده لوح به کار می رود و از آن معانی و مفاهیم احمق و نفهم استنباط می کنند.
مثلا گفته می شود: «فلانی را هالو گیر آوردم» یا اینکه: «خیال می کنی هالو گیر آوردی که می خواهی بنجل آب کنی ؟»
ریشه ضرب المثل هالو گیر آوردن
هالو محرف خالو یعنی دایی است که لرها و بختیاری ها تلفظ می کنند، زیرا مخرج «خ» ندارند و به همین قیاس خدا را هدا و خرما را نیز هرما می گویند.
همان طوری که در میان شیرازی ها واژه کاکو به رسم احترام به جای آقا به یکدیگر گفته می شود لرها و بختیاری ها کلمه ی هالو را نسبت به بزرگ ترها به کار می برند و از آن به منظور اظهار ادب و ادای احترام استفاده و اصطلاح می کنند؛ مثلا موقعی که می خواهند بگویند ای آقا می گویند هی هالو.
هالو گیر آوردن
در قرون و اعصار گذشته، سکنه ی لرستان به علت دشواری جاده ها با شهری ها ارتباطی نداشتند و از عادات و آداب شهرنشینان واقف نبودند. فقط عده ی قلیلی طبقه ی متمکن و مستطیع یا به قول لرها طبقه هالو بودند که گهگاه به منظور تجارت و مبادله ی کالا به شهرهای بزرگ می رفتند و شهریان به خصوص کسبه و بازاری ها از سادگی و زودباوری آن ها سوء استفاده می کردند و هر طور دلشان می خواست در خرید و فروش اشیا و اجناس به الوار ساده دل روشن ضمیر تحمیل می کردند.
در پایان معامله وقتی که از آن کاسب متعدی و بازاری بی انصاف راجع به استفاده سرشار و سود کلانش می پرسیدند با پوزخند مسخره آمیزی جواب می داد: «امروز هالو گیر آوردم» یعنی لر ساده لوح زودباوری را به تور زدم و هر چه کالای بنجل و پس افتاده داشتم آب کردم.
حل جدول
لغت نامه دهخدا
گیر آوردن. [وَ دَ] (مص مرکب) به گیر آوردن. در تداول عامه، به دست آوردن. یافتن. دسترس یافتن. دست یافتن. پیدا کردن: خَبَش، جمع کردن و به گیر آوردن از اینجا و آنجا. (منتهی الارب).
- امثال:
مگر جهود گیر آورده اید ؟ بر جهود دست یافته اید؟
|| مقید کردن.اسیر کردن. (یادداشت به خط مؤلف).
هالو
هالو. (اِ) در تداول لران، خالو. و به تحقیر همه ٔ لران را در خواندن و آواز کردن هالو خطاب کنند.
- امثال:
هیچکس نگفت هالو خرت بچند. (یادداشت به خط مؤلف).
|| (ص) (در تداول عامه) ساده دل. (فرهنگ عامیانه).
بز گیر آوردن
بز گیرآوردن. [ب ُ وَ دَ] (مص مرکب) کنایه از چیزی را سخت ببهای ارزان خریدن. رجوع به بز گرفتن شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) بدست آوردن حاصل کردن: تو تا حالا نفهمیدی از کجا این دم و دستگاه و دارایی را گیر آورده ک، اسیر کردن مقید ساختن.
هالو
انگلیسی شادورد انگلیسی تهی -1 (اسم) خالو، لر: ((هیچکس نگفت هالو خرت بچندک)) -3 (صفت) ساده دل سلیم. یا هالو پشند. (صفت) ساده دل بی خبر خوش باور هالو. یاهالوگیرآوردن کسی. (مصدر) خیال فریب دادن او را در سر پروراندن.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
سادهدل، خوشباور،
مترادف و متضاد زبان فارسی
خوشباور، زودباور، سادهدل، سادهلوح، گولخور
فارسی به انگلیسی
Bumpkin, Clod, Clodhopper, Gull, Gullible, Simpleton, Soft Touch, Stupid, Unsophisticated, Yokel
فارسی به آلمانی
Hallo
معادل ابجد
533